۱۵ آذر ۱۴۰۴
به روز شده در: ۱۵ آذر ۱۴۰۴ - ۱۰:۰۸
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۱۱۸۷۶۸
تاریخ انتشار: ۰۹:۴۶ - ۱۰-۰۹-۱۴۰۴
کد ۱۱۱۸۷۶۸
انتشار: ۰۹:۴۶ - ۱۰-۰۹-۱۴۰۴
واژه‌خانۀ عصر ایران

هستی‌شناسی چیست؟

در علوم سیاسی، اُنتولوژی به ما کمک می‌کند بفهمیم پدیده‌هایی مانند ملت، هویت، قدرت، یا حتی مفاهیمی مثل امنیت، تا چه حد «واقعی» هستند و تا چه حد «برساخته». برای نمونه، ملت را می‌توان موجودیتی تاریخی–فرهنگی دانست که در طول زمان شکل گرفته؛ یا می‌توان آن را محصول سازوکاری گفتمانی دید که مرزهای «ما» و «دیگران» را می‌سازد.

عصر ایران - هستی‌شناسی یا اُنتولوژی ( Ontology )، یکی از بنیادی‌ترین مفاهیم در سنت فلسفی و علوم انسانی است؛ مفهومی که هم ساده به‌نظر می‌رسد و هم در لایه‌های درونی‌اش پیچیدگی عمیقی دارد. وقتی از اُنتولوژی حرف می‌زنیم، در واقع درباره این می‌پرسیم که «چه چیزهایی واقعاً وجود دارند؟» و «نحوهٔ وجودشان چگونه است؟» اما در علوم انسانی، این پرسش صرفاً پرسش از اشیا و موجودات طبیعی نیست؛ بلکه دربارهٔ پدیده‌های انسانی، نهادها، ساختارها، ارزش‌ها، و حتی تصورات و تجربیات ذهنی است. 

به همین دلیل است که بسیاری از نظریه‌پردازان علوم اجتماعی و فلسفه، بحث‌هایشان را با تعیین موضعی اُنتولوژیک آغاز می‌کنند؛ یعنی روشن کردن اینکه «واقعیت» را چه می‌دانند و پدیده‌های انسانی را چگونه می‌فهمند. بدون این روشن‌سازی، هر تحلیلی می‌تواند لغزان شود، چون معلوم نیست تحلیل در چه سطحی از واقعیت حرکت می‌کند و دربارهٔ چه نوع «بودنی» سخن می‌گوید. 
 
وقتی می‌گوییم یک پژوهشگر رویکردی هستی‌شناسانه دارد، منظور این است که او قبل از تحلیل یک پدیده، از خودش می‌پرسد: این پدیده اصلاً چه نوع وجودی دارد؟ آیا «عینی» است یا «برساخته»؟ آیا نتیجهٔ کنش‌های فردی است یا محصول ساختارهای کلان؟ 
 
هستی‌شناسی
 
مثلاً وقتی دربارهٔ «دولت» صحبت می‌کنیم، اگر کسی دولت را موجودی مستقل با اراده و شخصیت در نظر بگیرد، او موضعی اُنتولوژیک اتخاذ کرده که دولت را یک «سوژهٔ واقعی» می‌داند. ولی اگر کسی دولت را صرفاً شبکه‌ای از روابط، نهادها و گفتمان‌ها بداند، او هم موضعی اُنتولوژیک دارد، اما از نوعی متفاوت. همین اختلاف اُنتولوژیک است که دو تحلیل کاملاً متفاوت درباره یک پدیده به وجود می‌آورد و گاهی موجب می‌شود دو نظریه‌پرداز درباره یک موضوع سخن بگویند اما انگار در دو جهان کاملاً جدا زندگی می‌کنند.
 
در علوم انسانی، اُنتولوژی نقطهٔ شروع است، نه پایان. به این معنا که ما وقتی دربارهٔ «قدرت» صحبت می‌کنیم، ابتدا باید مشخص کنیم که اصلاً قدرت را چه می‌دانیم. آیا قدرت یک «چیز» است که در دست برخی افراد قرار می‌گیرد و برخی دیگر فاقد آنند؟ یا قدرت در شبکهٔ روابط اجتماعی جریان دارد و هیچ فرد یا نهادی مالک آن نیست؟ 
 
این دو نگاه اُنتولوژیک، دو جهان معنایی متفاوت می‌سازند. در نگاه اول، تحلیل سیاسی بیشتر حول دسترسی یا عدم‌ دسترسی به منابع قدرت شکل می‌گیرد؛ در نگاه دوم، تحلیل حول سازوکارهایی می‌چرخد که قدرت را در جریان دائمی تولید و بازتولید قرار می‌دهند. بسیاری از اختلافات فکری میان نظریه‌پردازان، از اختلاف در همین سطح هستی‌شناسی شروع می‌شود، نه در سطح داده‌ها یا روش‌ها.
 
هستی‌شناسی چیست؟
 
به‌عنوان مثال، در جامعه‌شناسی کلاسیک، دورکیم پدیده‌های اجتماعی را «ابژه‌هایی بیرونی و الزام‌آور» می‌دانست؛ یعنی آن‌ها را مانند موجوداتی می‌دید که از فرد مستقل‌اند و بر فرد تأثیر می‌گذارند. این یک موضع اُنتولوژیک است: جامعه واقعیتی بیرونی و سفت‌وسخت دارد. اما ماکس وبر، جامعه را حاصل کنش‌های معنادار افراد می‌دانست؛ یعنی جامعه چیزی نیست مگر مجموعهٔ تفاسیر، انگیزه‌ها و انتخاب‌های کنشگران. این هم یک موضع اُنتولوژیک است، اما در نقطهٔ مقابل نگاه دورکیمی. به همین دلیل است که دورکیم و وبر هرگز دربارهٔ حقیقت جامعه به توافق نمی‌رسند، چون اختلافشان مربوط به «چیستیِ» جامعه است، نه صرفاً روش مطالعه‌اش.
 
در فلسفهٔ معاصر نیز اُنتولوژی راهی برای فهم نسبت انسان با جهان است. مارتین هایدگر از نخستین کسانی بود که نشان داد پرسش از هستی، صرفاً یک پرسش متافیزیکی انتزاعی نیست، بلکه پرسشی از «نحوهٔ بودن ما در جهان» است. از نظر او، انسان موجودی است که اولاً در جهان است و ثانیاً نسبتش با جهان از خلال فهم، امکانات، اضطراب‌ها و انتخاب‌هایش آشکار می‌شود. این نگاه باعث شد که اُنتولوژی از یک بحث صرفاً نظری خارج شود و به پایهٔ مهمی برای انسان‌شناسی فلسفی و پدیدارشناسی بدل گردد؛ یعنی به قلمرویی که در آن، «بودن» به معنای «تجربه‌کردن»، «فهمیدن»، «شدن» و «امکان‌داشتن» قلمداد می‌شود.
 
در علوم سیاسی، اُنتولوژی به ما کمک می‌کند بفهمیم پدیده‌هایی مانند ملت، هویت، قدرت، یا حتی مفاهیمی مثل امنیت، تا چه حد «واقعی» هستند و تا چه حد «برساخته». برای نمونه، ملت را می‌توان موجودیتی تاریخی–فرهنگی دانست که در طول زمان شکل گرفته؛ یا می‌توان آن را محصول سازوکاری گفتمانی دید که مرزهای «ما» و «دیگران» را می‌سازد. انتخاب هر یک از این دو تعریف، تحلیل سیاسی کاملاً متفاوتی تولید می‌کند: در نگاه اول، روایت ملت یک روایت تاریخی است؛ در نگاه دوم، یک روایت گفتمانی. همین تفاوت اُنتولوژیک است که باعث می‌شود برخی تحلیل‌ها بر ریشه‌ها و سنت‌ها تأکید کنند، و برخی دیگر بر رسانه، ایدئولوژی و بازنمایی.
 
انتولوژی
 
یکی دیگر از کارکردهای اُنتولوژی در علوم انسانی، روشن‌کردن سوءتفاهم‌هاست. بسیاری از جدل‌های دانشگاهی در ظاهر دربارهٔ روش یا داده هستند، اما در عمق دربارهٔ تصویری است که از «واقعیت» ساخته می‌شود. اگر کسی باور دارد که پدیده‌های اجتماعی مثل اشیاء طبیعی رفتار می‌کنند، او ناخواسته رویکردی اثبات‌گرایانه (پوزیتیویستی) اتخاذ کرده و انتظار دارد که قوانین اجتماعی مانند قوانین فیزیکی کشف شوند. اما اگر کسی باور دارد که واقعیت اجتماعی سیال، تفسیری و وابسته به زمینه است، این فرد به‌طور ضمنی اُنتولوژی‌ای تفسیری (هرمنوتیک) دارد. بنابراین اختلاف این دو، نه دربارهٔ خوب یا بد بودن یک روش، بلکه دربارهٔ ماهیت خود واقعیت اجتماعی است.
 
اُنتولوژی همچنین به ما یادآوری می‌کند که هیچ تحلیلی خنثی و ازپیش‌خالی نیست. هر متنی، هر پژوهشی، و هر تحلیل سیاسی، به‌طور ضمنی یک تصویر از جهان ارائه می‌کند. حتی وقتی ادعا می‌کنیم صرفاً در حال «توصیف» هستیم، در واقع از یک چارچوب اُنتولوژیک بهره می‌بریم؛ چون توصیف همیشه بر اساس پیش‌فرض‌هایی دربارهٔ چیستی پدیده و نحوهٔ شکل‌گرفتن آن انجام می‌شود. به همین دلیل است که شناخت موضع اُنتولوژیک، هم پژوهشگر را شفاف‌تر می‌کند و هم خواننده را هشیارتر.
 
در نهایت، ارزش اُنتولوژی در علوم انسانی این است که به ما نشان می‌دهد جهان انسانی یک‌لایه و ساده نیست. هر پدیدهٔ اجتماعی در چند سطح وجود دارد: سطح تجربی، سطح معنایی، سطح ساختاری، و سطح تاریخی. پرسش اُنتولوژیک کمک می‌کند بفهمیم دقیقاً در کدام سطح ایستاده‌ایم و چه چیزی را «واقعیت» می‌نامیم. این شفافیت، کلید فهم بهتر انسان و جامعه است؛ و شاید به همین دلیل است که هستی‌شناسی، با وجود قدمت طولانی‌اش، همچنان یکی از زنده‌ترین و اثرگذارترین مباحث علوم انسانی باقی مانده است.
 
 
 
پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر
ارسال به دوستان
ورود کد امنیتی
captcha