عصر ایران - نسبیگرایی اخلاقی ( Moral Relativism ) نظریهای در فلسفۀ اخلاق است که میگوید درستی یا نادرستی یک عمل، مطلق نیست و همیشه باید در چارچوب فرهنگ، جامعه، زمان یا شرایط خاص بررسی شود. به بیان ساده، چیزی که در یک فرهنگ یا دورهٔ تاریخی «اخلاقی» شمرده میشود، ممکن است در فرهنگ یا زمان دیگر «غیر اخلاقی» تلقی شود. این دیدگاه بر این باور استوار است که هیچ معیار جهانی و ثابتی برای قضاوت اخلاقی وجود ندارد و قضاوتهای اخلاقی همیشه نسبیاند.
نسبیگرایی اخلاقی برخلاف دیدگاههای اخلاقی مطلقگرایی موجود در نگرش کلاسیک دینی یا اخلاق کانتی، که قوانین اخلاقی را فراگیر و ابدی میدانند، تأکید میکند که مفاهیم اخلاقی ساختهٔ انساناند و به بافت اجتماعی و فرهنگی وابستهاند. به عنوان مثال، برخی رفتارها مانند ازدواج چندهمسری، نوشیدن الکل، یا نوعی مجازاتهای اجتماعی، در یک فرهنگ پذیرفته شده و در فرهنگ دیگر محکوم است؛ نسبیگرایی اخلاقی میگوید هیچ یک از این قضاوتها ذاتاً درست یا نادرست نیست، بلکه باید در چارچوب آن جامعه بررسی شود.
این دیدگاه هم معتقد دارد و هم منتقد. حامیان میگویند نسبیگرایی اخلاقی ابزاری برای احترام به تنوع فرهنگی و جلوگیری از تحمیل ارزشهای یک گروه بر گروه دیگر است. به همین دلیل، در جهانِ جهانیشده و متنوع امروز، این رویکرد میتواند به گفتوگوی بین فرهنگها و کاهش تعصبهای اخلاقی کمک کند.
اما منتقدان هشدار میدهند که نسبیگرایی اخلاقی میتواند به بیاخلاقی مطلق یا فقدان معیار برای تصمیمگیری منجر شود. اگر همهچیز نسبی باشد، چه مانعی وجود دارد که ظلم، فساد یا خشونت را توجیه کنیم؟ برخی فیلسوفان بر این باورند که نسبیگرایی، در بهترین حالت، باید با چارچوبهای حداقلیِ انسانی همراه باشد، تا اجازه ندهد ارزشهای بنیادین حقوق بشر و عدالت اجتماعی نادیده گرفته شود.
نسبیگرایی اخلاقی در عمل، بویژه در جوامع چندفرهنگی و سیاست جهانی، بسیار پررنگ شده است. سازمانهای بینالمللی و جنبشهای مدنی اغلب باید بین احترام به تفاوتهای فرهنگی و حفاظت از حقوق بنیادی انسانها تعادل برقرار کنند. این تعادل دقیقاً همان چالشی است که نسبیگرایی اخلاقی را به یک موضوع جدلی و بحثبرانگیز در فلسفه و سیاست امروز تبدیل کرده است.
بحث بر سر ارتباط نسبیگرایی اخلاقی با حقوق بشر پیچیده است. حقوق بشر به عنوان مجموعهای از حقوق فراگیر تعریف شده که شامل همهٔ انسانها میشود، فارغ از فرهنگ، مذهب یا موقعیت جغرافیایی. این دیدگاه با نسبیگرایی اخلاقی در تضاد به نظر میرسد چراکه نسبیگرایی میگوید هیچ قاعدهٔ اخلاقی مطلق و جهانشمولی وجود ندارد. منتقدان نسبت میدهند که اگر همهٔ معیارها نسبی باشند، چگونه میتوان حقوق بشر را که ادعا میشود برای همه انسانها یکسان است، توجیه کرد؟
با این حال، واقعیت کمی پیچیدهتر است. اعلامیهٔ جهانی حقوق بشر و بسیاری از معاهدات بینالمللی، در عین تأکید بر حقوق جهانی، به نوعی منعکسکنندهٔ نسبیگرایی اخلاقی نیز هستند. بسیاری از اصول اعلامیه، مانند آزادی بیان، حق آموزش، و حقوق زنان و کودکان، با توجه به زمینهٔ تاریخی و فرهنگی پس از جنگ جهانی دوم شکل گرفتهاند. یعنی این حقوق، اگرچه هدفشان جهانی است، اما محصول یک توافق جمعی و ملاحظهٔ شرایط تاریخی و فرهنگی بشر در آن زمان بودهاند.
به بیان دیگر، حقوق بشر همواره یک ترکیب ظریف از ارزشهای جهانی و حساسیت به تفاوتهای فرهنگی است. نسبیگرایی اخلاقی میتواند به این معنا موید حقوق بشر باشد که اجرای حقوق باید با توجه به زمینهها و شرایط محلی انعطافپذیر باشد، اما هیچیک از اصول بنیادی آن را زیر سؤال نمیبرد. در عمل، این دیدگاه به کشورهای مختلف اجازه میدهد حقوق بشر را به گونهای تفسیر و اجرا کنند که با فرهنگ و ساختار اجتماعیشان سازگار باشد، بدون اینکه اصل جهانی بودن آن را نفی کنند.
در نتیجه، نسبیگرایی اخلاقی نه به طور کامل حقوق بشر را نقض و نه الزاما آن را تقویت میکند؛ بلکه یک ابزار تحلیلی برای فهم بهتر و اجرای انعطافپذیر حقوق بشر در جهان متنوع و چندفرهنگی فراهم میآورد، و نشان میدهد که حتی اصول جهانی نیز در دل تاریخ و فرهنگها شکل گرفتهاند.
در مکاتب فلسفۀ اخلاق، مکتب "وظیفهگرایی"، که مهمترین چهرۀ آن ایمانوئل کانت است، مخالف نسبیگرایی اخلاقی است. مثلا کانت معتقد بود دروغگفتن تحت هر شرایطی غیراخلاقی است. اما مکتب "پیامدگرایی"، که بر ترویج بیشترین خیر در بین بیشترین تعداد افراد تاکید دارد، مدافع نسبیگرایی اخلاقی است؛ به این معنا که اگر گسترش خیر منوط به دروغگفتن باشد، دروغگویی را اخلاقی میداند.
"دیوید راس"، فیلسوف اخلاق، در آرای خودش کوشیده است نوعی پیوند بین این دو مکتب بزرگ فلسفۀ اخلاق برقرار کند تا نقاط قوت هر دو حفظ و نقاط ضعفشان برطرف شود. دیوید راس یک شهودگرای اخلاقی بود و به نظر میرسد با فلسفۀ اخلاقی که پیریزی کرده، موفق شده است مسئلۀ نسبیگرایی اخلاقی را حل کند. از نظر او، ما پارهای "وظایف اخلاقی" داریم که همیشه باید آنها را مراعات کنیم. یعنی در مواجهه با این وظایف بایدمثل کانت مطلقگرا باشیم ولی در برابر سایر وظایف اخلاقیمان میتوانیم مثل پیامدگرایان نسبیگرا باشیم. فلسفۀ اخلاق دیوید راس را پیشتر در
نوشتهای دیگر مختصرا شرح دادهایم.
پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر