عصر ایران / مدرسه کار و کسب ؛ دکتر عباس منصورنژاد* - سالهاست که فضای اقتصادی کشور با حبابهای مختلفی مانند سکه، ارز، مسکن و… درگیر است. اما در ماههای اخیر، پدیدهای تازه وارد این فهرست شده: حباب هوش مصنوعی. هر جا میرویم بحث از آینده درخشان هوش مصنوعی، فرصتهای بیپایان آن و موج تحولآفرینی است که «اگر از آن جا بمانی، عقب میمانی». تقریباً همه تلاش میکنند خود را رهبر این موج معرفی کنند.
اساتید، عنوان «هوش مصنوعی» را به دورههای آموزشی خود افزودهاند!
بسیاری از مشاوران با یادگیری یک یا دو ابزار، خود را متخصص تحول مبتنی بر هوش مصنوعی معرفی میکنند!
دانشآموزان و دانشجویان یاد گرفتهاند چطور با یک ابزار تکالیف خود را بنویسند و تحویل دهند!
مدیران کسبوکار، افراد سازمان را به کلاسهایی میفرستند تا استفاده از چند ابزار را یاد بگیرند!
در عمل، بخش عمدهی این موج تنها به یادگیری سطحی یکی دو ابزار (معمولاً در حد پرامپتنویسی) محدود شده است. این یعنی ورود هیجانی، بدون مدل مشخص، بدون شناخت مسئله، و بدون برنامه استراتژیک. این همان تعریف دقیق یک حباب است: بزرگ و پر سر و صدا، ولی کمعمق و بدون ریشه.
درست است که هوش مصنوعی ابزار قدرتمندی است و میتواند سرعت، کارایی و کیفیت را در بسیاری از حوزهها متحول کند. اما به همان اندازه که این ابزار قدرتمند است، نحوهی ورود سازمان به آن مهمتر است.
ورود بدون شناخت، دقیقاً شبیه سپردن یک گاو شیرده به فردی است که به جای بهرهگیری از شیر آن، فقط لگدهایش نصیبش میشود.

اگر میخواهیم هوش مصنوعی به سود ما کار کند و نه علیه ما، باید مسیر درست را طی کنیم:
بهجای اینکه از ابزارها شروع کنید، از مسئله شروع کنید.
بپرسید:
بیشترین اتلاف زمان کارکنان کجاست؟
دردهای واقعی مشتری چیست؟
کدام فرآیندها کند، پرهزینه یا تکراریاند؟
مدیران از چه مسائلی شکایت دارند؟
تا زمانی که مسئله شفاف نباشد، ابزار اشتباه انتخاب میشود.
همه مشکلات یک وزن ندارند. برخی مسائل اگر حل شوند، اثر زنجیرهای در کل سازمان ایجاد میکنند.
ابعاد اولویت:
میزان تأثیر بر هزینه
میزان تأثیر بر درآمد
میزان تأثیر بر رضایت مشتری
امکان پیادهسازی
سازمانها نباید ۲۰ ابزار یاد بگیرند.
باید ۳ ابزار مرتبط با ۳ مسئلهی اول را انتخاب کنند.
در سازمانهای موفق دنیا، همیشه تعداد کم ابزار انتخاب میشود اما استفاده عمیق، کاربردی و مستمر است.
یادگیری ابزار، هدف نیست؛ وسیله است.
بسیاری از کارکنان پرامپت مینویسند، اما پرامپتنویسی بدون تحلیل و بدون فهم فرآیندهای کسبوکار، نتیجهای ندارد.
آموزشها باید:
پروژهمحور باشند
بر حل واقعی یک مسئله در محیط کار تمرکز کنند
خروجی ملموس تولید کنند
توسط تیمهای چندنقشی انجام شوند
وقتی یک ابزار توانست یکی از مسائل اولویتدار را حل کند، مدیران به اهمیت موضوع پی میبرند.
پس از اولین موفقیت، مسیر هوش مصنوعی در سازمان از یک «هیجان» به یک «استراتژی» تبدیل میشود.
هوش مصنوعی فقط ابزار نیست؛ قدرت است. همانطور که سپردن یک چاقوی تیز به فرد بیاخلاق میتواند حادثهساز باشد، سپردن ابزارهای هوش مصنوعی به کارمند بیاخلاق نیز سازمان را دچار بیاعتمادی، افشای اطلاعات و بینظمی میکند.

بنابراین سازمانها باید:
هوش مصنوعی اگر بدون اخلاق وارد سازمان شود، نه تنها تحول ایجاد نمیکند بلکه سازمان را بداخلاقتر، بینظمتر و آسیبپذیرتر میکند.
بسیاری از مدیران با این سؤال شروع میکنند:
"کدام ابزار هوش مصنوعی را نصب کنیم؟"
این سؤال اشتباه است. سؤال درست این است:
"کدام مسئله ما ارزش حل شدن دارد؟"
پروژههای بزرگ در سازمانها معمولاً شکست میخورند.
اما پروژههای کوچک:
ریسک پایینتری دارند
مقاومت کارکنان را کاهش میدهند
سریع نتیجه میدهند
______________________________
* عباس منصورنژاد
- دکتری مدیریت
- کوچ حرفه ای مدیران عامل
- مدیر عامل مرکز مشاوره کسب وکار بهینه